شراره های آتشین فتاده اند به جان من
خدا کند که آه من رسد به کوی یار من
دلم شعار بی صدا به شوق عشق او دهد
نه این سکوت پر غمم رسد به ماهسار من
تو را هزار خاطره چه سود و رنجت آورد ؟
به یاد خاطراتمان، به یاد حال زار من
بدان که روح پرپرم جدا شده ز پیکرم
تویی که مست بویشم تو یار گلعذار من
به بوی عطر زلف تو هزار و یک فسون شدم
تویی که جلوه داده ای به طبع جلوه زار من
به خاطرت چه نامه ها سپرده ام بر نسیم
تویی که بی عنایتی به عشق ماندگار من
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: 27 / 1 / 1390برچسب:شعری زیبا6,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★
آخرین مطالب